تفریحی و سرگرمی

خنده بازار دااااااااااااااااااغ آخر هفته…

خنده بازار دااااااااااااااااااغ آخر هفته...

از بس گوشیم دستمه
.
.
.
می ذارمش زمین گریه می کنه
بی تربیت بغلی شده

ادم تو زندگیش…!!!!! همه چی رو راحت از دست میده

. .

. .

. .

. .

. .

جز چربی دور شکم… خیلی وفاداره…

یه روز مامانم یه طرحی داد،
هرکی دیرت ازخواب بیدار شه اون باید رخت خوابا رو جمع کنه
.
.
.
.


الان نزدیک سه هفته هست که هیچ کس نخوابیده،راستی بابام تشنج کرد
خواهرمم بستری تو بخش روح و روان فقط منو مامانم موندیم خدا بهمون رحم کنه!!!!

بزرگترین بُردی که تو زندگی کردم این بود که:
.
.
.
.
از نونوایی یه دونه پلاستیک دسته‌دار خریدم…
رفتم خونه دیدم دوتاست چسبیدن بهم!!

بیشعور ترین عضو بدن…
.
.
.
اون مژه ایه که صاف فرود میاد تو چشمت…
لامصب تا دستتو تا آرنج نکنی تو تخم چشات ول کن نیس

دیگه زیر بارون که هیچی….

.

.

.

.

زیر فشار مستقیم شلنگ آتشنشانی هم یاد کسی نمی افتم

اگه همه ی دنیا بیان تورو ازم بگیرن میرم جلوشون وا میسم
میگم…..
.
.
.
شما چرا اومدید خودم میاوردم

یه بار از دانش آموزان امتحان گرفتم سوال: در دوربین به جز عدسی چه چیزهایی به کار رفته است؟ جواب یکی از دانش آموزان : نخود , لوبیا , چیتی , ماش و… خدایی تا چند وقت هر وقت اسم دوربین می اومد من غش میکردم از خنده , مردمم با تعجت نگام میکردن!!!!!!

من وقتی چهار سالم بود
از جلو دخترا که رد می شدم دخترا برام غش می کردن !
البته الانم اگه رد می شم غش می کنن  ولی از خنده !

روزی شیخی به یک گدا رسید
اما گدا به شیخ نرسید .
بنابراین شیخ مقام اول را کسب کرد و گدا دوم شد..

صدای جیر جیر صندلی کامپیوتر من: تو روز که خبری از صدا نیست سکوت کامل ساعت نه شب:قیژ! ساعت ده شب:قیژ قیژ! ساعت یازده شب:قیژ قیژژژژ! ساعت دوازده شب:غیژژژژ قیژژژژژژ! ساعت یک به بعد:غیژ قیژژژژ غیژژژژ قیژژژژژژژ تیک تاک تیک تاک تیک تاک انفجار! . . . لامصب فقط میخواد من نتونم با اینترنت رایگان شب دانلود کنم

یه روز بابام یه گلدون با گلش خرید آورد گذاشت رو تاقچه
آقا من سه روز بهش آب می دادم
روز سوم وقتی از سر کار اومد گلدونو برداشت
یه سینی با چاقو برداشت
شروع کرد به قاچ کردن گلدون
اونجا بود که ما تازه فهمیدیم آناناس چیه!

تا حالا دقت کردین بعضیا وقتی میخوان یه حرف خنده دار بزنن
قبلش اعلام میکنن: آقا یه چی میگم بخند
لامصبا آدم رو تو رودروایسی میزارن که بخندی

——————————

غمگینم…

.

.

.

.

.

مثل مادری که به عکسم خیره شده و اشکاش سرازیر میشه… زیرلب میگه کاش تو عروس من بودی… ای بابا!!! غم کمی نیستا… دلم سوخت واسش… مردم چه دردایی دارن و نمیگن!!!

——————————

بچه های فامیل دور ننه بزرگم جمع شده بودن،
ننه داشت از قدیما میگفت!
که یه دفعه زل زد تو چشم یکی از نوه هاش و پرسید:
عزیزم مگه عقد کردی؟
با تعجب جواب داد نه!
ننه روشو برگردوند و زیر لب گفت:
یاد اون زمون بخیر تا کسی خونه شوهر نمی رفت نه ابروهاشو برمیداشت نه سرخاب سفیدآب میکرد…
بغل دستیش در گوشش گفت تا ننه نفهمیده پسری پاشو برو گمشو بیرون!

——————————

سوار تاکسی شدم گفتم :
وای چقدر شهر عوض شده
آدماش چقدر عوض شدن
خونه ها چقدر عوض شده
مغازه ها همه چی تغییر کرده
.
.
.
راننده تاکسی پرسید : ببخشید شما خارج از کشور بودید؟
گفتم : نه بابا. اینترنتم قطع شده اومدم بیرون از خونه

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا