ترس از خشک مقدس ها!!
در حکمت 150 نهج البلاغه امیر المومنین داریم یُحِّب ُّالصالِحینَ ولایعملُ عَمَلَهُم ویُبغِضُ المذنبین وهواَحدَهم… این سخن خطاب به افراد خشک مقدس هست. افرادی که صالحین را دوست دارند اما عمل های آنها را انجام نمی دهند. مثلا عشق به آیت الله بهجت و یا علمای اخلاق یا شهدا و … که واقعاً هم اون هارو دوست دارن ولی ولایعملُ عَمَلَهُم موقعی که نوبت سبک زندگی این بزرگوران می شود خیلی با سبک زندگی آنها کاری ندارند و حضرت می فرمایند اینجوری نباش و واقعاً اگر دلداده این آدم های بزرگ هستی در عمل از آنها الگو بگیر و می فرمایند ویُبغِضُ المذنبین َ وهواَحدَهم… یعنی اون آدمی نباشید که بغض داشته باشید به گناه کاران اما خودشما یکی از گناه کاران باشید. این درست بر می گرده به همه ما بچه مذهبی ها که گاهی اوقات چنان به یک آدم گناه کار نگاه می کنیم که خداوند هم نگاه نمی کنه مثلاً میگیم فلان فلان شده پس فطرت یا این جرثومه کثافت و… که باید دقت کنیم که اینجا منظور بغض به گناه کاران هست نه ظالمین ولی بغض به ظالمین داشتن اساس دین هست. کی میتونه بگه که به غیر از ائمه معصومین و بندگان خاص تو حیطه گناه وارد نشده؟ گاهی وقت ها یکی گناه و نقصش عیان هست مثل یه خانومی که ظاهرش درست نیست ولی گناه و نقص ما درون ماست مخصوصاً بچه مذهبی ها که حتی تو دعا ها داریم که خدایا اگر مفتضح کنی مرا حتی آسمان به من لعن می کند و مردم برای تشیع جنازه من نخواهند آمد. اگر ما یک نگاه خراب به آدم ها داشته باشیم نمیتونیم برای آدم ها کار فرهنگی بکنیم.
نمونش خودم که از خانواده مذهبی بودم هیچ هنری نکردم حالا یکی تو یک خانواده بزرگ شده که هدایت توش نبوده و تا چشم باز کرده ماهواره بوده و … و وقتی به چنین آدم هایی می رسیم چنان عصبانی می شیم و خون جلوی چشای مارو میگیره که که به این موضوع فکر نمیکنیم که بابا اصلاً به این بنده خدا هدایت نرسیده. اینجور آدم های خشک مقدس تنها چیزی که از دین پیغمبر دیدن یه کتاب دینی مزخرف مدرسه بوده که واقعاً همه ماها ازش زده ایم که نه زیبایی های دین رو توش نشون میدن نه معرفت نه محبت و اصلاً اومدن دین رو از همه چیز ها جدا کردن. شاید خیلی ها ظاهرشون بد باشه اما شاید به انقلاب و اعتقادات از ماها پایبندتر باشند. خب ما باید با دید دلسوزی با این ها صحبت کنیم و کم کم بیاریمشون تو خط. هروقت ما از روی دلسوزی به سمت آدم ها رفتیم اون موقع هست که موفقیم…
پ,ن: مردی از اهل شام که تحت تأثیر تبلیغات زهرآگین معاویه نسبت به اهل بیت (ع) قرار گرفته بود، وقتی امام حسین (ع) را دید، شروع به فحش و ناسزا گفتن به امام کرد، امام حسین (ع) همچنان ساکت بود تا اینکه فحاشی مرد شامی به پایان رسید؛ امام رو به وی کرده فرمود: «ای پیرمرد! گمان می کنم که غریب هستی اگر چیزی بخواهی به تو می دهیم، اگر راه گم کرده ای نشانت می دهیم، اگر گرسنه ای، سیرت می کنیم، اگر نیازمندی، تو را بی نیاز می کنیم. » مرد شامی، ساکت و مبهوت به چهره ی امام نگاه می کرد و متحیر ماند که چه بگوید و چگونه عذرخواهی کند در پایان، با شرمساری گفت: خدا خود می داند که رسالت خویش را در کدام خاندان قرار دهد.