گوناگون

روایت یک بخشش

روایت یک بخشش

روایت یک بخشش

چشم شهر دیشب نخوابید. قرار بود بامداد امروز (سه شنبه) جانی اسیر طناب دار شود. اما یک خواب، یک شهر و یک جریان رسانه‌ای، در دقیقه‌ 90 روح بزرگ پدر و مادری را بر انگیخت تا از خون پسرشان بگذرند. به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، آبان 1386 بود که یک دعوای ساده در چهارشنبه بازار شهر کوچک “رویان” از توابع شهرستان “نور” فاجعه آفرید و زندگی جوانی 18 ساله را به پایان رساند. از آن روز به بعد، او که دستش به خون آلوده بود منتظر مرگ بود و هر لحظه به اندازه یک سال پیر می‌شد تا بامداد امروز (سه شنبه) که خدا به او رحم کرد تا طناب دار از گردنش باز شود. قرار بود “بهتاش” خیلی زودتر از این‌ها تقاص جرمش را پس بدهد، اما تقدیر چیز دیگری برایش رقم زده بود؛ گویا هنوز عمرش به دنیا بود تا ما شاهد باشیم که روح یک پدر و یک مادر داغدیده چقدر می‌تواند بزرگ و صبرشان چقدر می‌تواند عظیم باشد. تنها ثانیه‌ای تا مرگ فاصله داشت، کافی بود به چهار پایه زیر پایش تلنگر بزنند اما “مادر” به یک سیلی بسنده کرد و “پدر” طناب مرگ را از دور گردنش باز کرد. عبدالغنی حسین زاده، پدر آن جوان 18 ساله است که شش سال قبل جانش را در یک دعوای خیابانی قربانی کرد. او 18 سال است که در “رویان” مدرسه فوتبال دارد و فوتبالیست‌های زیادی را تربیت کرده است. “محسن بنگر” و “محسن یوسفی” دو فوتبالیست نامداری هستند که کارشان را از مدرسه فوتبال “درخشان” شروع کردند. این مربی قدیمی و کار کشته مازندرانی، صبح امروز (سه شنبه) تنها لحظه‌ای مانده به اجرای حکم قصاص، طناب دار را از گردن مربی باز کرد. اگر پای حرف‌هایش بنشینید بیش از آن که از داغ فرزندش غمگین باشد، از بی‌مبالاتی و خطاهای جوانان این روزگار می‌نالد. در صدایش لرزش نبود، از کاری که کرده بود کاملا راضی بود و خدا را شکر می‌کرد که در لحظه آخر رحم را بر دل او و همسرش مستولی کرد تا بتواند “ببخشد”.

در اینجا صحبت‌های عبدالغنی حسین زاده را می‌خوانید:

* بگذارید ماجرا را از سال 1382 تعریف کنم. در آن سال یک موتوسوار که خلاف جهت خیابان حرکت می‌کرد با پسر 11 ساله‌ام برخورد کرد و او را کشت! چهار سال بعد، پسر بزرگم که 18 سالش شده بود در چهارشنبه بازار “رویان” با دوستانش قدم می‌زد تا این که “بهتاش” به او تنه زد. بهتاش در حادثه تصادف موتورسیکلت با پسر کوچکم، ترک راننده بود. عبدالله (پسر بزرگ) از تنه بهتاش ناراحت شد و به او لگد زد. این جا بود که جوان قاتل از جورابش یک چاقوی معمولی آشپزخانه بیرون آورد. * بهتاش جوان بی تجربه ای بود و کار با چاقو را بلد نبود. او ناشی بود و برای همین پرید روی هوا و ضربه‌ای به پسرم زد که متاسفانه شاهرگش را قطع کرد. خودش هم فرار کرد، ولی ماموران نیروی انتظامی او را در خانه‌اش دستگیر کردند. * قاتل به مدت دو سال زندان بود و ما در دادگاه به دنبال پرونده‌ بودیم. دادگاه در ساری بود که در آن قاتل ارتکاب جرم را انکار کرد، ولی قاضی به او گفت که قبلا اعتراف کرده و حالا اگر می‌خواهد بخشیده شود باید راستش را بگوید. در نتیجه‌ اعتراف کرد. * شش سال گذشت. در این مدت قاتل در زندان نور اسیر بود و ما منتظر صدور حکم بودیم تا حکم صادر شود و به تایید دیوان عالی کشور برسد، شش سال طول کشید. در نهایت خرداد 92 حکم قصاص رسید، اما چون محرم بود، گفتیم که بهتر است اجرای آن بماند برای بعد. * اجرای حکم به اسفند 92 موکول شد، اما این بار هم نخواستیم که در شب عید این کار را انجام دهیم. قرار شد حکم 20 فروردین 93 اجرا شود. اما باز هم گفتند که حکم چند روز دیگر یعنی 26 فروردین می‌رسد. * همسرم واقعا آسیب دیده بود. من هر روز در مدرسه فوتبال مشغول بودم و با دیدن بچه‌ها احساس می‌کردم که آنها هم فرزندم هستند. اما همسرم در گوشه خانه بود و عکس بچه‌ها را می دید و ناراحت می‌شد. این وضعیت ادامه داشت تا این که همسرم خواب دید. * سه روز قبل از اجرای حکم، همسرم خواب دید که پسر بزرگم به پسر کوچکم می‌گوید به “مامان بگو انتقام جو نباشد، جای ما خوب است!” این خواب دل همسرم را کمی آرام کرد و گفتم که این طوری تا روز اجرای حکم می‌توانیم بیشتر فکر کنیم. روز اجرای حکم هم خدا رحم به دل ما انداخت و قاتل را بخشیدیم. * رسانه‌ها درباره ماجرا مطلب نوشتند و برنامه «90» هم قصه ما را پخش کرد. فردوسی‌پور با من تماس گرفت و درخواست کرد که از خون پسرم بگذریم. علی دایی و محسن بنگر هم زنگ زدند. امیر قلعه‌نویی هم دیشب (دوشنبه) زنگ زده بود. * همه کسانی که زنگ زدند قول‌هایی دادند و گفتند که پول می‌دهند یا مدرسه فوتبال می‌سازند. ما انتظار هیچ پولی نداریم و فقط به خاطر رضای خدا این کار را کردیم. * اگر کسی می‌خواهد برای بچه‌های شهر ما کاری کند مختار است و به ما مربوط نیست. ما از هیچ کس چیزی نمی‌خواهیم. * ما دو پسر داشتیم که از دست دادیم و حالا تنها یک دختر برایمان مانده که در مقطع راهنمایی تحصیل می‌کند. از جوان‌ها می‌خواهم که دعوا نکنند و در درگیری‌ها تا می‌توانند شرکت نکنند. اگر هم ناچار به دعوا شدند دست به چاقو یا این چیزها نبرند که خود را اسیر کنند. این تنها نصحیت من به جوان‌ها است.

مادر بلال
مادر بلال، روز قبل از اجرای حکم قصاص، در حالی که پس از تماس تلفنی برخی از آشنایان از بخشش پسرش ناامید شد.
مادر بلال لحظاتی پیش از اجرای حکم
مادر بلال لحظاتی پیش از اجرای حکم
برخی از آشنایان بلال پیش از اجرای حکم
برخی از آشنایان بلال پیش از اجرای حکم
صندلی زیر پای محکوم در زمان اجرای حکم
صندلی زیر پای محکوم در زمان اجرای حکم
حضور برخی از آشنایان محکوم و مردم در محل اجرای حکم اعدام
حضور برخی از آشنایان محکوم و مردم در محل اجرای حکم اعدام
حضور مردم در محل اجرای حکم اعدام
حضور مردم در محل اجرای حکم اعدام
مادر بلال لحظاتی پیش از اجرای حکم اعدام
مادر بلال لحظاتی پیش از اجرای حکم اعدام
پدر بلال لحظاتی پیش از اجرای حکم اعدام
پدر بلال لحظاتی پیش از اجرای حکم اعدام
حضور محکوم به اعدام در محل اجرای حکم
حضور محکوم به اعدام در محل اجرای حکم
بلال در پای چوبه دار
بلال در پای چوبه دار
بلال در پای چوبه دار
بلال در پای چوبه دار
بلال در پای چوبه دار
بلال در پای چوبه دار
بلال در پای چوبه دار
بلال در پای چوبه دار
حضور اولیای دم در محل اجرای حکم اعدام
حضور اولیای دم در محل اجرای حکم اعدام
مادر عبدالله در حال زدن سیلی به بلال
مادر عبدالله در حال زدن سیلی به بلال
مادر عبدالله در حال فریاد زدن به روی بلال
مادر عبدالله در حال فریاد زدن به روی بلال
خانواده عبدالله در حال بیرون آوردن طناب دار از گردن بلال
خانواده عبدالله در حال بیرون آوردن طناب دار از گردن بلال
بلال پس از بخشش خانواده عبدالله به زندان بازگردانده شد
بلال پس از بخشش خانواده عبدالله به زندان بازگردانده شد
مادر عبدالله در حال صحبت با مردم
مادر عبدالله در حال صحبت با مردم
تبریک نیروی انتظامی حاضر در محل اجرای حکم به پدر عبدالله به خاطر گذشت از اجرای حکم قصاص
تبریک نیروی انتظامی حاضر در محل اجرای حکم به پدر عبدالله به خاطر گذشت از اجرای حکم قصاص
تشویق و تشکر مردم از پدر عبدالله
تشویق و تشکر مردم از پدر عبدالله
مادر بلال پس از بخشش فرزندش به پای مادر عبدالله افتاد
مادر بلال پس از بخشش فرزندش به پای مادر عبدالله افتاد
همدردی و تشکر مادر بلال از مادر عبدالله
همدردی و تشکر مادر بلال از مادر عبدالله
مادر عبدالله در حال عبور از میان حاضران که تحت تاثیر قرار گرفته بودند
مادر عبدالله در حال عبور از میان حاضران که تحت تاثیر قرار گرفته بودند
عبور خانواده بلال از کنار چوبه دار
عبور خانواده بلال از کنار چوبه دار
پدر و مادر بلال در مقابل زندان شهرستان نور
پدر و مادر بلال در مقابل زندان شهرستان نور
برادر و مادر بلال در حال قدردانی از پدر عبدالله
برادر و مادر بلال در حال قدردانی از پدر عبدالله
برادر و پدر بلال در حال قدردانی از پدر عبدالله
برادر و پدر بلال در حال قدردانی از پدر عبدالله
خانواده بلال در حال شکرگزاری پس از بخشش او
خانواده بلال در حال شکرگزاری پس از بخشش او
حضور پدر، مادر و خواهر عبدالله در منزلشان
حضور پدر، مادر و خواهر عبدالله در منزلشان
حضور خانواده حسین زاده بر مزار پسرانشان
حضور خانواده حسین زاده بر مزار پسرانشان
حضور خانواده حسین زاده بر مزار پسرانشان
حضور خانواده حسین زاده بر مزار پسرانشان
مزار عبدالله و برادرش
مزار عبدالله و برادرش
بلال در زندان پس از رهایی از اعدام
بلال در زندان پس از رهایی از اعدام

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا